×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

داستانی

داستانهای دانشگاه سجاد

خوب خوب خوب اشخاص این داستان همگی تخیلی که نه برعکس واقعی هم هستند داستان از قول دو دانشجوی کوشا که نه خلاصه نوشته شده دیگه با حضور افتخاری دختر خاص لطفا بخونید و خط به خط شو یادتون باشه چون قسمتای بعدی اصلیاست نه اینا:دی قسمت اول خوزه دخترکی خاص ................................................................................................................................................................................................ اپیزود اول: اشکان یک روز نسبتا آفتابی, من در تریای دانشگاه مشغول جست و جوی دوستانم بودم در همین حین دختری از کنارم می گذشت که شایان که از تنهایی به تنگ آمده بود وارد تریا شد با دیدن من چشمانش برق زد و از فرط خوشحالی به سمتم دوید. ................................................. اپیزود دوم: شایان هوا گرم_ بی مهرشاد_ فیزیک 2_ کابوس محض بی تفاوت از نداشتن آدامس دهانم را می جنبانم تا استایلم حفظ شود. دختری که دنبالش هستم پا به تریا می گذارد و من به ناچار از پی پیدا کردن بهانه ای برای ورود, تریا را نگاه می کنم. اشکان پسر همیشه در صحنه محوطه به من نگاه می کند. به ناچار به سمتش می روم تا سوژه ی مربوطه از دیدم خارج نشود. دختری بی اعتنا از کنارم می گذرد (این دختر را معرفی نمی کنم). .................................................. اپیزود سوم:اشکان با شایان از تریا بیرون رفتیم نمی دانم چرا اینقدر زود؟؟؟ آخه شایان تازه به من ملحق شده بود. دخترکی از کنارمان عبور کرد. شایان از دختری حرف زد به نام شهره. گفت که شهره به او چشمک زده و با او صحبت کرده.... .................................................. اپیزود چهارم:شایان هیییییییییییی. دختره رفت بیرون, بی توجه به اشکان تریا را ترک کرده و به دنبال سوژه می روم اما سوژه در کنار یک پسر توقف کرده و به لاس مشغول می شود. وا می روم و اطرافم را نگاه می کنم , از دیدن اشکان در کنارم جا می خورم اما وانمود می کنم دلیلش دختریست که بی اعتنا از کنارم عبور کرده ( این دختر را معرفی نمی کنم) اشکان نگاهم را دنبال کرده و چشمانش روی شهره قفل شده و برق می زند . غیر مستقیم که نه علنا به او می فهمانم که شهره مال من است. دخترک خاص از کنارمان می گذرد (این دختر را معرفی نمی کنم). ................................................... اپیزود پنجم:اشکان تازه فهمیده بودم که به خاطر این پسر تنهای دلخسته دوستانم را در تریا تنها گذاشتم. احساس میکردم حال این پسر خیلی بد است و ونیاز به یک همدم دارد.از او خواستم با من راحت باشد و در مورد خودش واین دختر بیشتر توضیح دهد.گفت که قرار بوده است امروز با شهره صحبت کنم.دیروز چنین قراری گذاشته بود و از دیدن اعتماد به نفس دختر شگفت زده شده بود. ................................................... اپیزود ششم:شایان با خود به برنامه های روزم فکر می کنم و زیر لب با خودم حرف می زنم (( امروز باید باهاش صحبت کنم ضایست دیگه وقتی دیروز بهش گفتم میام حالا نرم ولی انصافا عجب اعتماد به نفسیم داره)). ای دیدن اشکان در کنارم شگفت زده می شوم ( کنه هنوز نرفته) دخترک خاص از کنارمان می گذرد.(این دختر را معرفی نمی کنم) .................................................... اپیزود هفتم:اشکان پسره , شایان رو می گم, خیلی دپرسه. اونقد حالش گرفته بود که آروم صحبت می کرد. فک می کردم خل شده. حتی گاهی با خودش صحبت می کرد. نگاهش در مورد دختری که از کنارمان رد می شد پر از پرسش بود.(( یعنی این کیه؟ شبیه خوزه می مونه. خیلی خاصه با اون موهاش که مثل کلاه کاسکت می مونه. ترمکی ها(شکوفه های دانش) او را آیینه دق صدا می کنند و دانشجویان ترم بالاتر همان خوزه.)) برایش توضیح دادم و خوزه را معرفی کردم. حال شایان آرامتر شده بود. ..................................................... اپیزود هشتم:شایان بلند بلند با خودم فکر می کنم و اشکان مات حرکات من است. شک ندارم که خل شده. دلم برایش می سوزد, حتی گاهی با او صحبت می کنم. دخترکی خاص از کنارمان عبور می کند و اشکان باب صحبت در مورد رئال مادرید را باز می کند می گوید مورینیو موتور دارد. دخترک بار دیگر از کنارمان عبور می کند و اشکان همچنان زیر لب غرولند می کند.(این دختر را معرفی نمی کنم) ..................................................... اپیزود نهم: اشکان شایان می گفت این دختره (60 درجه) منتظره که باهاش صحبت کنم ولی الان آمادگی ندارم. دخترک از کنارمان عبور کرد. این بار یک عینک آفتابی به چشم داشت که تمام صورت کوچکش را پوشانده بود. بلند گفتم : ا خوزه تویی؟؟؟؟ شهره به سمت شایان برگشت به گردن خود زاویه ای خاص ( نمی گم چند درجه) بخشیده بود, می خواست چیزی را به شایان بفهماند. ..................................................... اپیزود دهم: شایان با اشکان در مورد شهره صحبت می کنم و اینکه آمادگی صحبت با او را ندارم. مگسی غول پیکر!!!! با چشمان شبکه ایش از کنارمان عبور می کند. اشکان که انگار گرما زده شده رو به مگس فریاد بر می آورد: ا خوزه تویی؟؟؟ (امان از طرفداران بارسا) شهره با زاویه ی 1.04719 رادیان روبه من می کند. مگس خسته بی آنکه وز وزی کند زوزه کشان که نه همینطوری از کنارمان رد می شود (آن دختر را معرفی نمی کنم)
یکشنبه 21 فروردین 1390 - 8:53:37 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
آمار وبلاگ

19513 بازدید

3 بازدید امروز

0 بازدید دیروز

6 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements